مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

مهدیار یه دونه

باز هم بوسه... بوسه... بوسه...

مهدیار جونم عشق مامان و بابا چرا تو اینقدر شیرین و دوست داشتنی هستی ..باز هم دیروز وقتی داشتم بهت عصرونه میدادم منو محکم بغل کردی و باز هم مرا غرق بوسه کردی..غرق بوسه..به قدری این کارو تکرار کردی که بابایی حسابی خندش گرفت و البته کمی هم حسودیش شد..دلت همیشه پر از مهربانی باشه نفسم..عشقم...خیلی دوستت دارم..قربون اون دل مهربونت یه ساعت بعدش که داشتی با بابا بازی می کردی اونم را هم بوسیدی و بغلش کردی..مهربون و دوست داشتنی..خدا یا شکرت
20 بهمن 1394

آهنگ

مهدیار عزیزم..پسر گل و دوست داشتنی من و بابا..فقط کافیه از تلویزیون یه آهنگ شاد شنیده بشه ..یا نه حتی یه آهنگ ملایم..نسبت به اون سریع واکنش میدی و سعی می کنی دست و پاهایت و تکون بدی..گاهی اینقدر دور خودت می چرخی وکه میترسیم بیفتی ولی از این حالت خودت خیلی خوشحال ی وحسابی میخندی ...حالا اگه از تلویزیون صدای قرآن یا دعا پخشه دستای کوچولو تو بلند می کنی به نشونه الهی شکر و آمین..اگه نوحیه ای بشنوی شروع می کنی به سینه زدن..این تغیر در صدای آهنگ و هماهنگ عمل کردن اون برامون جالبه.. نفس من.. تو دوران بارداریم یه ختم قرآن داشتم و اصلا آهنگ گوش نمی کردم مگر صدای دعای آل یاسین و دعای عهد و.. خیلی برام مهم بود که تو را سمت معنویت هدایت کنم...خدا کن...
13 بهمن 1394

نماز

مهدیار جووونم همیشه موقع نماز کارهایت برام خاطره سازه..اوایل که چهار دست و پا راه میرفتی عاشق این بودی که زیر چادر قایم بشی یا اینکه با تکانهای چادر نماز رو صورتت کلی بخندی... بعدش وقتی نماز میخوندم فکر می کردی که دیگه پیشت نیستم کلی گریه می کردی و نمیزاشتی نماز بخونم و باید منتظر کسی میشدم که بیاد خونه تا تو را نگه داره و بعد نماز بخونم.. الانا دیگه وقت نماز دوست داری مهر و بگیری و با خودت ببری و د فراررر..  حالا چند وقته دوست داری چادر نماز و سرت کنی و مهر و بوس کنی و مثل پدر جون انگشت دستاتو به نشونه ذکر گفتن تکون بدی و دوباره مهر و بوس کنی...عزیز دلم دوست دارم همیشه نماز بخونی و وقتی بزرگ شدی ارتباطت با نماز خوندن بیشتر و ب...
12 بهمن 1394
1