باز هم بوسه... بوسه... بوسه...
مهدیار جونم عشق مامان و بابا چرا تو اینقدر شیرین و دوست داشتنی هستی ..باز هم دیروز وقتی داشتم بهت عصرونه میدادم منو محکم بغل کردی و باز هم مرا غرق بوسه کردی..غرق بوسه..به قدری این کارو تکرار کردی که بابایی حسابی خندش گرفت و البته کمی هم حسودیش شد..دلت همیشه پر از مهربانی باشه نفسم..عشقم...خیلی دوستت دارم..قربون اون دل مهربونت یه ساعت بعدش که داشتی با بابا بازی می کردی اونم را هم بوسیدی و بغلش کردی..مهربون و دوست داشتنی..خدا یا شکرت
نویسنده :
مریم موسوی
8:36